- مدل مانتو و پالتو
- جوراب شلواری و ساپورت
- مدل تاپ دامن
- مدل تاپ شلوارک
- مدل لباس حاملگی و بارداری
- مدل لباس مجلسی
- مدل لباس عروس
- مدل لباس خواب
- مدل لباس شب
- مدل کیف و کفش
- مدل لباس تونیک
- مدل صندل
- مدل لباس نامزدی
- مدل گن
- مدل شال و روسری
- مدل تیشرت
- مدل لباس بچه گانه
- مدل لباس هندی و پاکستانی
- مدل کلاه
- مدل کت و دامن
- مدل لباس فصل
- مدل بلوز
- مدل مایو
- آمار مطالب
- کل مطالب : 1280
- کل نظرات : 126
- آمار کاربران
- کل کاربران : 123
- افراد آنلاین : 3
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 186
- گوگل امروز : 0
- آی پی امروز : 34
- بازدید دیروز : 260
- گوگل دیروز : 1
- آی پی دیروز : 66
- بازدید هفتگی : 3,941
- بازدید ماهانه : 8,573
- بازدید سالانه : 75,824
- بازدید کل : 6,508,135
- اطلاعات
- امروز : شنبه 20 خرداد 1402
- آی پی شما : 3.227.251.94
- مرورگر شما :
- عجیب ترین هدیه ای که احمدی نژاد گرفت+عکس
- عكس: تخريب شهرهاي دمشق، حمص،دير،حلب توسط تروريستها
- معرفی انواع مختلف چادر
- دختران با حجاب به اینا میگن!!/عکس
- آموزش شنا (3)
- سروش هیچکس در آلمان رای داد+عکس
- عکسی از احمدی نژاد که خبرگزاری فارس را به دردسر انداخت
- امین حیایی در کنار پسرش +عکس
- ست های زمستانی شیک 2013 - سری دوم
- شکیرا در تلویزیون ایران: تصویرش را ببینید
- صفحه اول روزنامه های امروز
- عکس های محسن تنابنده
- حاشیه تمرین استقلال/تصاویر
- شیک ترین مدل لباس زنانه مجلسی 2013
- حرکت عجیب مهناز افشار در پشت صحنه
- عکس پیمان معادی در کنار خوش تیپ ترین زن دنیا!
- این هم نوع جدید چشم چرانی !+تصویر
- عجیبترین مدلهای مو !! + تصاویر
- تصاویر:: حاشیه هایی از روز دوم کنکور
- میهمانی شب به سبک گوچی Gucci
- تصاویر/دیدار دانشجویان با محمدخاتمی
- دختر مانتو لنگی! + عکس
- سایت مکتبستان | مشاوره کنکور و برنامه ریزی کنکور
- سفره های افطار چهرههای معروف سیاسی+عکس
- عکسی تکان دهنده و دلخراش از یک مدرسه دخترانه
- با دیدن این تصاویر باز هم نوشابه میخورید؟! + عکس
- عکس:: نوزادی که زنده دفن شده بود!
- عکس های جدید لیندا کیانی+بیوگرافی
- جدیدترین تصاویر هستی مهدوی فر بازیگر نقش رها در سریال مادرانه + بیوگرافی
- حواشی دیدار مجلسيان با روحانی+عكس
- مدل لباس مجلسی کوتاه زنانه 2013
- عاقبت عضویت یک زن 50 ساله در سایتهای دوست یابی +عکس
- عكس:جانبازی با 2000 ترکش در بدن
- نمایی از داخل کشتی زیبایی که کیت میدلتون نامگذاری کرد+عکس
- عکس متحرک پرواز خودرو
- عکس/لاله و لادن درجلسه کنکورسراسری
- عکس/سهراب درحال نقاشیسال1341
- رونمایی از لباس جدید دورتموند در اقدام عجیب
- جوراب ژله ای طرح حلقه ای
- چهره ناموزون و بزرگ نوزاد در اثر بیماری سیستیک هیگروما/ عکس
- گلشیفته فراهانی در کنار زهرا امیر ابراهیمی + عکس
- عکس عاشقانه بابک جهانبخش و همسرش
- عكس: این كودك زلزله زده به چه می اندیشد
- رنگ و مدل مانتو سال 92 - سری ششم
- لجن ترین دختران (۳۲ عکس)
- عکس؛ کریم اونا با فکُل و شلوار شیشجیب
- بیوگرافی مهدی سلطانی + تصاویر مهدی سلطانی
- زن ایرانی در میان ۱۰۰ زیبا روی جهان +عکس
- مدل ساپورت زنانه طرح دار 2013
- پردهبرداری از شباهت زیاد نائومی واتس با پرنسس دایانا + عکس

با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
کار زیادی از او نخواسته بودند، گفتند به (امام) خمینی توهین کن تا آزادت کنیم اما او این کار را نکرد و حاضر شد به خاطرش ماهها اسارت بکشد، ناخنهایش را بکشند و بعد از کلی شکنجههای دیگر زنده به گورش کنند.
کار زیادی از او نخواسته بودند، گفتند به خمینی توهین کن تا آزادت کنیم؛ همین! اما همین چیز کوچک برای او خیلی بزرگ بود. آنقدر بزرگ که حاضر شد بخاطرش ماهها اسارت بکشد، با سر تراشیده در روستاها چرخانده شود. ناخنهایش را بکشند و بعد از کلی شکنجههای دیگر زنده بگورش کنند. برای دختر هفده سالهای که به بعدها سمیه کردستان معروف شد، تحمل همه اینها آسانتر بود از توهین به امام و رهبرش.
رجانیوز نوشت: شهیده ناهید فاتحی کرجو، همان کسی است که روایت بالا را دربارهاش خواندید. چهارم تیر سالروز تولد این شهیده بزرگوار است. او که در سال 44 متولد شد در دهم تیرماه سال 61 به شهادت رسید. به همین مناسبت بخشهایی از کتاب «فاتح شهمیز» را که حاوی خاطراتی درباره اوست در ادامه میخوانید. هشمیز نام روستایی در حومه سنندج و محل شهادت ناهید فاتحی است.
این کتاب را نشر شاهد منتشر کرده است. خواندن این کتاب علاوه بر آشنایی با صبر و رشادت این شهیده، فایده دیگر هم دارد: رو شدن بیش از پیش خوی خائنان به ملت و انقلاب.
پدر شهیده: چهار پنج ساله بود، اگر تا سر کوچه هم می رفت، محجبه بود. چادر سرش می کرد. زنبیل کوچکی داشت که دستش می گرفت.
انگار که سال هاست زن خانه است همسایه مان جلو او را می گرفت و می گفت «چادرت را به من می دهی؟» ناهید گفت: «نه،آخر برای تو بزرگ است»
یکی از همسایهها: سال 1357، تظاهرات زیادی در سنندج برگزار میشد. یک روز، در خانه مشغول به کار بودم که متوجه سر و صدای زیادی شدم. به بیرون از خانه رفتم. ناهید و مادرش در خیابان بودند و همسایهها دور و بر آنها جمع شده بودند. خیلی ترسیدم. سر و صورت ناهید زخمی و کبود شده بود و با فریاد از جنایات رژیم پهلوی و درنده خوییهای ساواک میگفت. گویا در تظاهرات او را شناسایی کرده بودند و کتک زده بودند و قصد دستگیری او را داشتند. پرسیدم: چه خبر شده ناهید؟
در حیاط پشتش را به من نشان داد و گفت: ببین این لعنتی ها با من چه کرده اند. آن قدر با باتوم و شلاق به او زده بودند که پشتش سیاه و کبود شده بود. درد زیادی داشت که نمیتوانست درست بایستد.
خواهر شهیده: روز دوشنبه بود از روزهای سرد دی ماه 1360 ناهید بیمار بود و باید دکتر میرفت. من در حال شستن رخت بودم. قرار شد او برود و من بعد از تمام شدن کارم، پیش او بروم.
درمانگاه در میدان آزادی سنندج بود. نیم ساعت بعد کارم تمام شد و به سمت درمانگاه رفتم. مطب تعطیل شده بود. دور و برم را گشتم. خبری از ناهید نبود. به خانه برگشتم. مادرم مطمئن بود که اتفاقی نیفتاده است. با اطمینان از پاکدامنی دخترش میگفت «حتماً کاری داشته است، رفته دنبال کارش، هر کجا باشد برمیگردد؛ دختر سر به هوا و بیفکری نیست». حتما موردی پیش آمده، برمی گردد.
مادر به من هم دلداری میداد. شب شد، اما او برنگشت. فردا صبح مادرم به دنبال گمشدهاش به خیابانها رفت. از همه کسانی که او را میشناختند، پرس و جو کرد. از دوستان، همکلاسیها، مغازهدارها و ... پرسید. تا اینکه چند نفر از افرادی که او را میشناختند، گفتند «ناهید را در حالی که چهار نفر او را دوره کرده بودند، دیدهاند که سوار مینیبوس شده است». مادرم، راننده مینیبوس را که آنها را سوار کرده بود پیدا کرد و از او درباره ناهید پرسید. راننده اول میترسید اما با اصرار مادرم گفت که «آنها را در یکی از روستاهای اطراف سنندج پیاده کرده است.
خواهر شهیده: مادرم، با کرایه قاطر یا با پای پیاده، روستاهای اطراف را گشت، اما او را پیدا نکرد. پس از ربوده شدن ناهید، مرتب نامههای تهدید کننده به خانه ما میانداختند، زنگ خانه را میزدند و فرار میکردند.
در آن نامهها، خانواده را تهدید کرده بودند که اگر با نیروهای سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه فرزندانتان را میدزدیم یا اینکه مینوشتند شبانه به خانهتان حمله میکنیم و فرزندان را جلوی چشم مادرشان خواهیم کشت. زمان سختی بود. بچهها سن زیادی نداشتند. مادرم هم باردار بود. اضطراب و نگرانی در خانه حاکم بود. مادرم همه جا را میگشت تا خبری از ناهید بگیرد.
مادر شهیده: وقتی قصد رفتن به آبادی «توریور» را داشتم، با خانواده ای آشنا شدم که سه فرزند داشتند. آن ها به من گفتند که ناهید در این جا زندانی بوده است.
ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است. من دیگر توان ایستادن نداشتم. از سلامت ناهید سوال کردم. خبری نداشتند. فقط فهمیده بودند کومله ای ها قصد داشتند او را به آبادی «حلوان» ببرند. آن ها هم برای ناهید متاثر شده و پا به پای من گریه می کردند. بعد از رفتن به آبادی توریور و حلوان فهمیدم او را از آن جا نیز منتقل کرده اند. درگیری ها در سطح استان ادامه داشت. پاسداران از اسارت ناهید خبر داشتند و آن ها هم به دنبال ناهید و دیگر اسرا می گشتند.
خواهر شهیده: موهای سر او را تراشیده و او را در روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید توهین به حضرت امام (ره) قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آن ها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. مردم روستا، در آن شرایط سخت که جرات دم زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه ی این دختراعتراض کرده بود. بعد از مدتی به آن ها گفته شد، او را آزاد کرده اند. ناهید در آن زمان هفده سال داشت.
برادر شهیده: او را به شدت شکنجه کرده بودند. موهای سرش را تراشیده بودند. هیچ ناخنی در دست و پا نداشت. جای جای سرش کبود و شکسته بود. پس از شکنجه های بسیار او را زنده به گور کرده بودند. او یازده ماه اسیر بود.
مسئول بسیج خواهران سنندج: راه سنگلاخ، کوه های سر به فلک کشیده و زمخت، کوهستان سنگی سیاه و خشن، جاده ای ناامن، پیچ در پیچ رمزآلود و ترسناک و... «همشیز» انگار که آخر دنیا همین جاست. ترس وخوف بدون دلیل هم در دلت می نشیند. وای به این که اسیر باشی کمی دورتر از روستا، مدرسه ی قدیمی و خرابه، آن قدر کهنه و مخروبه که می ترسی قدم در آن بگذاری، مبادا روی سرت خراب شود.
مدرسه را به شکل زندان درآورده بودند و اسرا را در آن نگهداری می کردند. زمین خاک ندارد. همه جا سنگ است و سنگ، سرد و زمخت. ناهید را در میان سنگ ها پیدا کردند، جلو غاری که مقر کومله بود.
یکی از ساکنین قروه: پیکر ناهید را با ماشین جیب از منطقه ی کامیاران آورده بودند. خاک و سنگریزه بر کف ماشین دیده می شد.
راننده ی جیپ با قیافه ی بهت زده، مات ایستاده بود. گرچه اولین بار نبود که پیکر شهیدی از خاک دیار کردستان کشف می شد و یا پیکر شکنجه شده ای در کردستان کشف می شد و یا پیکر شکنجه شده ای در غسالخانه شست و شو داده می شد، نظیر پیکر شهیدان نادری، جمارانی و... اما مظلومیت خاص این دختر شهید با همه فرق داشت.
برادران با قیافه ی بهت زده و غم زده ایستاده بودند و زن ها ضجه کنان بر سر و سینه می کوفتند. عاشورایی شده بود.
پدر شهیده: رفتم بایگانی مدرسه، پرونده اش را بگیرم. حداقل یادگاری ای از او داشته باشم. خانه آخرتش دور از من بود. به خاطر مسایل آن روز کردستان صلاح ندیده بودند، در کردستان دفن شود، در تهران به خاک سپرده شده بود. اما متاسفانه به خاطر آتش سوزی در بایگانی آموزش و پرورش، پرونده ها سوخته بود.
پرونده ی او هم از بین رفته بود. دوست صمیمی او هم دختری به نام «شمسی» بود. گروهک ها قبل از ربوده شدن ناهید او را در خانه اش به رگبار بستند و شهید کردند. انگار آن ها طاقت دور ماندن از هم را نداشتند.
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی
نویسنده : admin | تاریخ : یکشنبه 09 تير 1392 |
موضوعات : عکس مذهبی , عکس شهدا , |
برچسب ها : دختر جوانی که همه ناخنهایش را کشیدند+عکس , ناهید فاتحی , کرجو , شهید سال , |